«کار مثلِ جلوه حق تعالى مىماند که در تمام موجودات سرایت کرده است. همه موجودات، کار در آنها هست و با کار درست شده اند. همه ذرات وجود کارگرند حتى ذرات اتمى که در این عالم طبیعت هست، اینها کارگر هستند با هوشیارى. همه ذرات عالم فعالند و هوشیارند لکن ما گمان مىکنیم که هوشیار نیستند: وَ انْ مِنْ شَى ءٍ الّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِن لاتَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ؛ همه مُسَبِّح حقند، همه کارگران حق هستند، همه مطیع حق تعالى هستند؛ و کار در همه جا هست و عالمْ سرتاسر «روز کارگر» است نه یک روز، روز کارگرى است، سرتاسر عالم روز کارگر است، سرتاسر عالَم کارگر است و سرتاسر عالم کار است؛ یعنى ذرات وجودى که انسان را و دیگر حیوانات را- به ارادة اللَّه تعالى- موجود مىکنند کارگرند و انسانْ کار است، اثر کار آنهاست. تمام این موجوداتى که در عالم ملاحظه مىکنید اثر کار فعالانه جنود الهى است؛ جنداللَّه، همه کارگر هستند. خداى تبارک و تعالى مبدأ کار است.
ما این روز را بزرگ مىشماریم از براى اینکه قرار داده اند این روز را براى کارگر. کارگر در اسلام، وقتى که در محیط محدودترى ملاحظه کنیم یعنى در این موجود پایین، در این زمین، در این ستاره کوچک که در مقابل عالمْ قَدْرِ محسوسى ندارد، در مقابل عالم ماده قدر محسوسى ندارد، یعنى عالم ماده پهناور است به قدرى که تاکنون آنچه بشر فهمیده است و کم فهمیده است، آنطور که گفته مىشود بعضى ستارهها هست که نور او به ما با شش بیلیون یعنى شش میلیارد سال نور [ى] به ما مىرسد، و این آن چیزى است که تاکنون گفته مىشود کشف شده است و آن طرف را و ما بعد او را، خداى تبارک و تعالى مىداند. این زمین در مقابل یک همچو سطح بزرگ، یک چیز ناچیزى است بلکه خورشید ما و تمام عائله خورشید ما در مقابل عالمْ ذره غیرمحسوسى است و تمام عالم در مقابل عالم ما وراء الطبیعه ذره غیرمحسوسى است. تمام عالم ماده مثل یک نقطه مى ماند در مقابل عالم ما وراى طبیعت؛ و تمام عالم ما وراى طبیعت، چه ما قبل الطبیعه و چه ما بعد الطبیعه در مقابل ارادة اللَّه قَدْرِ محسوسى ندارد.
الآن که ما بحث داریم راجع به این ستاره کوچک و راجع به این ستارهاى که اصلًا قدر محسوسى در عالم ندارد و بحث داریم و راجع به کارگر- به آنطورى که دیگران فهمیدهاند- صحبت داریم، لابد باید افق بحث را کوتاه کرد و نزدیک به فهم کرد. این کارگرهاى ما اشخاصى هستند که مدیر جامعه انسانیت هستند. اداره امور مملکتها، اداره امور کشورها به دست اینهاست؛ به دست کشاورزان، به دست کارگران کارخانه ها و دهقانان و کشاورزان.»
امام خمینی، 11اردیبهشت 58
پ ن: بچه که
بودم وقتی برادرم دوچرخه اش را پنچرگیری می کرد، کنار دستش می نشستم، و با وسائلش ور می رفتم، و به نقلیدی ناشایانه از فیلمها، پشت دستم را می
کشیدم روی سرو صورتم، پیشانی ام. لذت می بردم از این دست و بال روغنی و کثیف.
تا حالا
خوشحال بودم که روز معلم و روز کارگر همزمان شده است. آن هم ما حق التدریسها که همان
حدقل دستمزد کارگری را داریم. آنهم بعد از چند ماه. می پنداشتم دارم حس می کنم کارگری را با سر و
روی گچی، یا وقتی لباس بچه ای که حالش بد شده را تمیز می کنم،
یا وقت رفتن و آمدن به مدرسه با آن همه بار و بندیل، نمی توانم مقنعه چون بچه
دبستانی کج و معوجم را مرتب کنم یا موهای از این طرف و بیرون ریخته را سر و سامان
بدهم، یا شلوار روشن بپوشم از بس که هرروز تا زانو خاکی ام از اثر برخورد کفش بچه ها. در همه اینها کارگر بودنم را می
دیدم و مثل بچگی متظاهرانه به خودم تلقین می کردم...تا وقتی این سخنان امام را شنیدم و دیدم... فهمیدم از تظاهر نفس غفلت کرده ام. اما یک چیز را خوب فهمیدم. حتی اگر به آن عمل نکنم: باید سخت کار کرد. سخت کار کرد...