ضربان قلم

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

تنبیه بدنی یکی از شیوه های رایج آموزش در مکتب خانه ها بوده است. می گویند آنقدر سخت گیری زیاد بود که نجات دادن کودک از تنبیه ثواب محسوب می شد. (در عین اینکه تنبیه از طرف خانواده ها پذیرفته شده هم بود و حتی در مورد اشراف و بزرگان هم استثنا نبود؛) بنابراین مثلا اگر وقتی برای کسی مساله مهمی پیش می امد، مثلا وقت وضع حمل خانمی بود، شوهر یا پدر آن زن پولی به مکتب خانه دار می داد و می گفت امروز بچه ها آزاد باشند و کتک نخورنند. بچه ها هم در ازای این آزادی برای سلامتی آن زن دعا می کردند.


الان تنبیه نیست، اما به دعای بی منت بچه ها بچه ها شک نکنید. مخصوصا اگر پایین شهری، مدرسه استثنایی، جایی معلم باشید، سِرّ نفس بچه ها را درمی یابید. خلاصه خواستم بگویم اگر مشکلی برایتان پیش آمد، خواستید صدقه ای بدهید، بروید یک مدرسه پایین شهر. پولتان کم است، رویتان نمی شود؟ یک هدیه کوچکی ببرید بدهید به یکی از معلمهایی که فامیلتان است، بین بچه های کلاسش پخش کند، یک اسپیکر بخرید برای مدرسه، پول ناچیزتان را بگذارید در یک پاکت سفید، در راه مدرسه بدهید دست یکی از بچه ها بگویید اینو کمک به مدرسه بده به مدیر. امانت دارند به خدا. دزد هم باشند، مرام دارند در دزدی، از اینجور پولها را نمی دزدند، راست می روند می دهند به معلمشان.  آنقدر بچه مشکلدار هست، آنقدر بچه طلاق و رهاشده دست این و آن فامیل، تا بچه یتیم و.... با مدرسه هایی بی هیچ امکانات، نه کولر سرحال و سالمی، نه توپ ورزشی درست درمانی، نه حتی میز و نیمکت به اندازه ای. بچه های بیچاره هنوز باید سه نقری بنشیننند گاهی. (همینجا لازم می دانم نفرین و لعنتم را نثار نجومی بگیران و بالانشینان بی درد کنم قربه الی الله)  

خلاصه، من که از سر دعای خالصانه و حمد شفای بی منتشان داستانها شنیده و امیدها بسته ام...


ضربان قلم
۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۰:۱۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

وه چه سرد و سوت و کور آمد بهار

از زمستان های دور آمد بهار

احمد عزیزی


هان ای بهارِ خسته که از راه‌های دور

موجِ صدایِ پای تو می‌آیدم به گوش!

وز پشتِ بیشه‌های بلورین صبحدم

رو کرده‌ای به دامنِ این شهرِ بی‌خروش؛

محمد رضا شفیعی کدکنی


 

بهار می‌رسد از دورها بیا و ببین

چه محشری شده صحرا، بیا، بیا و ببین

محمد مهدی سیار

 


ضربان قلم
۱۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
«کار مثلِ جلوه حق تعالى‏ مى‏ماند که در تمام موجودات سرایت کرده است. همه موجودات، کار در آنها هست و با کار درست شده ‏اند. همه ذرات وجود کارگرند حتى ذرات اتمى که در این عالم طبیعت هست، اینها کارگر هستند با هوشیارى. همه ذرات عالم فعالند و هوشیارند لکن ما گمان مى‏کنیم که هوشیار نیستند: وَ انْ مِنْ شَى ءٍ الّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِن لاتَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ؛ همه مُسَبِّح حقند، همه کارگران حق هستند، همه مطیع حق تعالى‏ هستند؛ و کار در همه جا هست و عالمْ سرتاسر «روز کارگر» است نه یک روز، روز کارگرى است، سرتاسر عالم روز کارگر است، سرتاسر عالَم کارگر است و سرتاسر عالم کار است؛ یعنى ذرات وجودى که انسان را و دیگر حیوانات را- به ارادة اللَّه تعالى‏- موجود مى‏کنند کارگرند و انسانْ کار است، اثر کار آنهاست. تمام این موجوداتى که در عالم ملاحظه مى‏کنید اثر کار فعالانه جنود الهى است؛ جنداللَّه، همه کارگر هستند. خداى تبارک و تعالى مبدأ کار است.

ما این روز را بزرگ مى‏شماریم از براى اینکه قرار داده‏ اند این روز را براى کارگر. کارگر در اسلام، وقتى که در محیط محدودترى ملاحظه کنیم یعنى در این موجود پایین، در این زمین، در این ستاره کوچک که در مقابل عالمْ قَدْرِ محسوسى ندارد، در مقابل عالم ماده قدر محسوسى ندارد، یعنى عالم ماده پهناور است به قدرى که تاکنون آنچه بشر فهمیده است و کم فهمیده است، آنطور که گفته مى‏شود بعضى ستاره‏ها هست که نور او به ما با شش بیلیون یعنى شش میلیارد سال نور [ى‏] به ما مى‏رسد، و این آن چیزى است که تاکنون گفته مى‏شود کشف شده است و آن طرف را و ما ‌بعد او را، خداى تبارک و تعالى‏ مى‏داند. این زمین در مقابل یک همچو سطح بزرگ، یک چیز ناچیزى است بلکه خورشید ما و تمام عائله خورشید ما در مقابل عالمْ ذره غیرمحسوسى است و تمام عالم در مقابل عالم ما وراء الطبیعه ذره غیرمحسوسى است. تمام عالم ماده مثل یک نقطه مى ماند در مقابل عالم ما وراى طبیعت؛ و تمام عالم ما وراى طبیعت، چه ما قبل الطبیعه و چه ما بعد الطبیعه در مقابل ارادة اللَّه قَدْرِ محسوسى ندارد.


الآن که ما بحث داریم راجع به این ستاره کوچک و راجع به این ستاره‏اى که اصلًا قدر محسوسى در عالم ندارد و بحث داریم و راجع به کارگر- به آنطورى که دیگران فهمیده‏اند- صحبت داریم، لابد باید افق بحث را کوتاه کرد و نزدیک به فهم کرد. این کارگرهاى ما اشخاصى هستند که مدیر جامعه انسانیت هستند. اداره امور مملکتها، اداره امور کشورها به دست اینهاست؛ به دست کشاورزان، به دست کارگران کارخانه‏ ها و دهقانان و کشاورزان.»

امام خمینی، 11اردیبهشت 58



پ ن: بچه که بودم وقتی  برادرم دوچرخه اش را پنچرگیری می کرد، کنار دستش می نشستم، و با وسائلش ور می رفتم، و  به نقلیدی ناشایانه از فیلمها، پشت دستم را می کشیدم روی سرو صورتم، پیشانی ام. لذت می بردم از این دست و بال  روغنی و کثیف. 

تا حالا خوشحال بودم که روز معلم و روز کارگر همزمان شده است. آن هم ما حق التدریسها که همان حدقل دستمزد کارگری را داریم. آنهم بعد از چند ماه. می پنداشتم دارم حس می کنم کارگری را با سر و روی گچی، یا وقتی لباس بچه ای که حالش بد شده را تمیز می کنم، یا وقت رفتن و آمدن به مدرسه با آن همه بار و بندیل، نمی توانم مقنعه چون بچه دبستانی کج و معوجم را مرتب کنم یا موهای از این طرف و بیرون ریخته را سر و سامان بدهم، یا شلوار روشن بپوشم از بس که هرروز تا زانو خاکی ام از اثر برخورد  کفش بچه ها. در همه اینها کارگر بودنم را می دیدم و مثل بچگی متظاهرانه به خودم تلقین می کردم...تا وقتی این سخنان امام را شنیدم و دیدم... فهمیدم از تظاهر نفس غفلت کرده ام. اما یک چیز را خوب فهمیدم. حتی اگر به آن عمل نکنم: باید سخت کار کرد. سخت کار کرد...

ضربان قلم
۱۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۲:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰ نظر