ضربان قلم

تمدن فاوستی | دکتر فاستوس

جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۱۷ ق.ظ

در مورد تمدن غربی (به طور مستقل یا در نسبت و تقابل آن با تمدن اسلامی)  بسیار می خوانیم و می شنویم، اما اگر بخواهیم تعریف واضحی ارائه کنیم، در اکثر موارد، در تعاریف متشتت گیر می کنیم و گاهی از یک تعریف واحد و شسته و رفته در میمانیم؛ تا به تعبیر «تمدن فاوستی»* برمی خوریم که شاید بهترین ترجمه آن، «تمدن تصرف جویانه غرب» است. (اینجاست که متوجه دو رویکرد متقابل در مورد تمدن غربی می شویم و تازه می فهمیم دعواها سر چیست و ...بگذریم) این تعبیر از افسانۀ آلمانی «دکتر فاوست» که روح خود را به شیطان فروخت تا به جادوگری (به تعبیر  تکنولوژی) رسید و قدرت تصرف در عالم را پیدا کرد، گرفته شده است. اینجا می خواهم نمایشنامۀ دکتر فاوستوس (همان دکتر فاستوس) را یادآوری یا معرفی کنم. آنجایی که به زیبایی و هنرمندی تمام، صحنه جدال آدمی با خود و شهوت سیری ناپذیر او در کسب دانش و سرانجام غرق شدنش در سیاهی و تباهی را ترسیم می کند و حتی اگر گاه می خواهد از آن بگریزد، دیگر نمی تواند. البته چون نمایشنامه را خودم هم نخوانده ام، نمی خواهم سفارش کنم، ولی اجرای تئاتر آن را در تلویزیون دیده ام خیلی سال پیش و شاید شما هم دیده باشید. آن ترس و اضطراب و حس عجیب و تاریکی را که وقت دیدن این تله تئاتر داشتم، فراموش نمی کنم. (همیشه به زندگی و مرگ نویسنده این نمایشنامه، کریستوفر مارلو، فکر می کردم و به نوعی آن را در تقابل با فروید می دیدم و برایم محل تامل بود). البته ظاهرا گوته هم این نمایشنامه را بازنویسی کرده، ولی او سرانجام  پایان خوشی برای فاوست ترسیم کرده است.

 

 

 

در راستای همان نسبت غرب با دانش، یاد نکته بسیار مهمی از کتاب «مسأله شناخت» شهید مطهری هم افتادم که این نسبت انسان و خدا و دانش را در غرب و اسلام تبیین کند. شهید مطهری تقابل خرد و دین در غرب و را ناشی از تحریف الهیات مسیحی در داستان حضرت آدم و هبوط او از بهشت می داند. در این تعالیم، میوۀ ممنوعی که خدا بر آدم حرام کرد، درخت معرفت  به عبارت دیگر، علم و دانش معرفی می شود. خدا نمی خواست آدم  به معرفت و شناخت برسد و به حقایق عالم آگاه گردد ولی آدم از این دستور سرپیچی کرد و به علم و آگاهی دست یافت؛ از این رو از بهشت رانده شد! (شبیه آنچه که مارلو میگوید که فاستوس که فاستوس کسب علم را به به قیمت عهد با شیطان به جان خرید. اینجاست که می فهمیم در یک جامعه فاسد، یک هنرمند راسنین چطور می تواند جور دانشمندانش را بکشد و به حقیقت نزدیکتر شود، اذبته از افسانه ای آن را گرفته ولی در بازنمایی بیان خوبی دارد) از  این رو، انسان غربی صراحتا اعلام می کند که این اخراج از بهشت را ترجیح می دهد و آگاهانه انتخاب می کند. {مثلا نماد شرکت اپل، سیب گاز زده است. پذیرش گناه} این در حالی است که اسلام آن عمل ممنوع را شر می داند. بر این اساس شهید مطهری، مسأله خروج آدم از بهشت را در اسلام، «هبوط» و در غرب «سقوط» تعبیر می کند.

 

 

 

مرحوم حسین منزوی هم در شعری که برای دکتر شریعتی گفته است، این دو تعبیر (هبوط و سقوط، حال در چه معنا دقیقا نمی دانم) را آورده است. البته چیزی که باعث می شود این بخش شعر را نقل کنم، نه این دو واژه، کلماتی ست که در تقابل این دو واژه آورده است:

 

 

 

اکنون به راستی

 

 

ای یار!

 

 

        ای برادر!

 

 

ای مرد دربه در!

 

 

معراج؟

 

 

        یا

 

 

          هبوط؟

 

 

پرواز؟

 

 

        یا

 

 

          سقوط؟

 

 

 

 

پ ن: من دارم کتاب «نیست انگاری و شعر معاصر» را می خوانم و اولین بار در این کتاب دارم این تعبیر  (تمدن فاوستی) را می بینم و در تلاش برای فهمش، ذهنم به آن تئاتر پیوند خورد. البته در کتاب ترس و لرز هم اشاراتی شده است. البته ظاهرا برخی از خود غربی ها این تعبیر را در تعریف تمدن غربی به کار برده اند، ولی در جستجو دیدم گویا پیش از شهید آوینی کسی این نگاه را به تمدن غربی نداشته.

 

 

۹۵/۰۲/۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
ضربان قلم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی