سلفینامه ۲: برگی از تاریخ
سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۲۷ ب.ظ
پیرو یادداشت پیشین:
آنجا اندوهگین بودم، اینجا عصبانی.
مظفرالدینشاه را که یادتان هست. همان پادشاه بیمار و ضعیفالنفس و هوسران. همو که مملکت را در ترکمانچای و گلستان به باد داد. چنین شنیدهایم که وقتی قرار بود این عهدنامهها را امضا کند، شب قبل به این صدراعظمها و اطرافیان می گفت: من وقتی عهدنامه را آوردند، بلند میشوم شمشیر میکشم، سر و صدا میکنم که همهتان را از دم تیغ می گذرانم و فلان می کنم و بهمان می کنم... شما بیایید مرا بگیرید آرام کنید و چیزی بگویید و بعد امضا میفرماییم.
حالا دوستان ما... بعد از آن همه بدعهدی در ازای آن همه لبخند، اینچنین مشتاقانه سلفی میگیرند...
۹۶/۰۵/۱۷