سلفینامه ۳: اجنبی باخسادا باخسی
چند روز پیش سالگرد شهادت بابارجب بود. به این بهانه فایل شعرخوانی مثنوی استاد مودب در دیدار رمضان را بازبینی کردم. پایان آن شعرخوانی رهبر معظم انقلاب (حفظه الله) میگوید: «اول آن مثنوی که به غواصها اشاره داشت، یاد آن مداحی افتادم که (لای لای ای جبهه لرین یورقونی ای خسته جوانلار)». رفتم آن را هم گوش کردم. حتما شنیدنش برای شما هم خوشایند است که به قول اعظم سعادتمند:
گرچه از معنایشان چیزی نفهمیدم ولی
آتشی میزد به جانم نوحههای آذری
در اینجا می توانید دانلود کنید توضیحی بخوانید و بخشی از شعر را ببینید. البته اصل شعر بسیار طولانیتر است. اینجا هم متن و ترجمه.
یک جایی می گوید:
گوی قانیز آخسادا آخساسین
اجنبی باخسادا باخسین
می گوید بگذار خونتان بریزد، بگذار دشمن نگاه کند...
این دو سه روز مدام دارم به این بیت فکر میکنم و میگذارمش کنار آن سلفی معروف این روزها... و حالا باز می گذارمش کنار عکس شهید محسن حججی... روضه مکشوف شد...
و باز میگردم به همان مثنوی بابارجب و فکر می کنم اگر نمایندگانمان این ابیات را خوانده بودند...
دروغ این همه رنگش تو را ز ره نبرد
شلوغ شهر فرنگش دل تو را نخرد!
شاید حالا مصداق این بیت نبودند که:
مرا که خط بزنی خود به خاک میافتی
بدون من تو به چاه هلاک میافتی
و باز با خودم تکرار می کنم کاش سیاستمداران شعر می خواندند.
و باز می گردم به شهید حججی به اجنبی باخسادا باخسی
فقط خدا باید دستمان را بگیرد که یادمان نرود به چه چیزی باید نگاه کنیم
و گاه میگویم قرارمان این نبود آقای رحیمی. قرارمان این بود که اجنبی به ما نگاه کند نه ما به... من ولی باز هم دوست دارم حسز اب شما را از بقیه جدا کنم...