ضربان قلم

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

خب من امروز فهمیدم که دیروز ولنتاین بوده است. البته گویا هر سال نسبت به سال قبل زودتر می فهمم. قبلا حول و حوشش یک چیزهایی می دیدم در کوچه و خیابان  و مغازه ها، یا از این و آن می شنیدم ولی اگر تاریخش را می پرسیدند، یادم نمی آمد اصلا در چه ماهی بود. آخر کسی که تازه یکی دو سال است که به «روپوش» می گوید «مانتو»، زبانش می چرخد به ولنتاین؟ همه حرفم همین است و تمام. ما دهاتی ها همین که اینقدر آمیخته فرهنگهای شهری شده ایم و در احوال پرسی به زبان مادری با سالخوردگان فامیل تپق می زنیم، به اندازه کافی در بعضی مهمانی های فامیلی احساس بی هویتی می کنیم؛ دیگر به خودمان اجازه نمی دهیم تا حد ولنتاین پیشرفت کنیم!   

می خواستم همین را بگویم که خرده فرهنگ ها بازدارنده های قوی در برابر بی هویتی و بیگانه پرستی هستند. درست است که تهدید هم هستند، ولی با هوشمندی می توان این تهدید -به زعم برخی- را به فرصتی تبدیل کرد برای نظامی که دوست دارد ارزش هایش را حفظ کند. ولی اگر جنبه تهدیدش قوی تر فرض شد، یا به تعارض و کینه می انجامد، یا بی هویتی. خلاصه نظام اگر رفت به سمت یکسان سازی آدمها و برای آن همه تفاوت فرهنگی برنامه ای نداشت، البته نه از روی عمد، بلکه از روی سهل انگاری و تنبلی، چون برنامه ریزی های یکسان راحت تر است و در کوتاه مدت کم هزینه تر، خیلی نباید تعجب کند اگر جوانانش اینقدر زود در برابر فرهنگِ غیر، منفعل شوند.


پ ن: تعامل فرهنگی خوب است ولی اگر همین روز و همین فرهنگ برآمده از کشورهای غربی نبود، و باز همینطور استقبال می شد، خیلی حرف خاصی نداشتیم و میگفتیم تعامل است. اصلا عشق شرقی تا چه حد با این فرهنگ هم خوان است؟ البته که بخش مثبتش، محبت بیشتری که در خانواده ایجاد می شود و همه اینها بماند، ولی عشق شرقی چقدر با یک روز به نامش خواندن هماهنگ است که «هرچه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل باشم از آن» خلاصه که مجال قکر کردن فراوان است.

 

 

ضربان قلم
۲۷ بهمن ۹۶ ، ۰۱:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چه کسی به سامسونگ اجازه وقاحت می دهد جز رفتار منفعل خودمان در طی همه سالهای گذشته برای  رقابت برای خرید خارجی؟

در یادداشت چادر مشکی می خواستم بحثی را باز کنم در باب لزوم خرید اجناس ایرانی بدون توجه به کیفیت آن و صرفا برای ایرانی بودنشان؛ تنها استثنا را می خواستم تولید صرفا مبنی بر سودپرستی (که نتیجه اش تقلید اجناس خارجی و مدگرایی بی توجه به نیاز مصرف کننده  است) مطرح کنم (که در ادامه منظورم را توضیح می دهم) ولی سعی در خلاصه نویسی متن را نارسا کرده بود.  

فهم لزوم خرید کالای ایرانی به عنوان حمایت و تشویق، یک مساله عقلی و میهنی است؛ امام در وصیت نامه شان تاکید فراوان داشتند؛ حالا هم که در چند سال گذشته رهبری صراحتا سالها را اسم گذاری کردند تا بلکه بیداری، هرچند کوچک اتفاق بیفتد. باز اما...و البته وااسفا آنجاست که این حمایتها از طرف خود نهادهای دولتی اتفاق نمی افتد. بعضی از نهادهای عریض و طویل دولتی یا حکومتی، انحصار واردات یک کالا را دارند و تولید کننده داخلی را زمین می زنند. انحصار قاچاق فلان کالا با فلان موسسه یا نهادِ ... حالا فریادهای مردم به کجا می خواهد برسد؟

از این بحثها که بگذریم، شاید جاروبرقی و ماشین لباسشویی ما به خاطر مکش کمتر یا زمان شستشوی طولانی تر، وقت بیشتری از ما بگیرد ولی همین که به جای سامسونگ و هر کوفت دیگری، اسم سپهر بر پیشانی دارد چه حسی به ما می دهد؟ حالا مقایسه کنید این احساس را در پوشاک. اعتماد به نفس کم نظیری که با هیچ تکه پارچه دیگری قابل مقایسه نیست.

اما توضیح آن مساله: راستش من چند سال بود که اصلا مانتو نخریده بودم. یعنی به نظرم بازار مانتو وضع خوبی نداشت. مدلهای هفت و هشتی و کج و کوله، با رنگ های جیغ. حالا مانتوی مناسب هم پیدا می شد ولی یا باید حسابی می گشتی و کمردرد و پادرد می گرفتی یا بسیار گران. خب آدم اگر وقت یا حوصلۀ گشت یا پول نداشته باشد چه کند؟ من شروع کردم به اینکه خودم مانتو بدوزم. کلاس خیاطی هم نرفته بودم و الگو کشیدن بلد نبودم و مسلما نمیتوانستم چیز خیلی تمیزی دربیاورم. البته چیزهایی قبلا دوخته بودم و در مدرسه یک چیزهایی یاد گرفته بودیم و تفننی خودم بعد در بعضی چیزها ادامه داده بودم. اما فقط با انداختن پارچه روی یک مانتوی دیگر می توانستم بدوزم. آن هم با کلی دردسری که حین کار پیش می آید که آدم نمی داند چه کند. نتیجه چه می شد؟ معلوم است که این لباس نمی توانست با لباسهای پر زرق و برق بازار رقابت کند. ولی حس بسیار خوشایندی به من می داد. *

خلاصه سه چهار چند سالی مانتو نخریدم و با همین مانتوهای خوددوز سر کردم. راستش از تولیدکننده هم ناراحت بودم که به فکر مصرف کننده نیست. به قشری که هر لباسی نمی پوشد توجه ندارد. فقط در فکر فروش بیشتر است. مدل اندازه ها و سایزبندی ها طوری نبود که بشود لباس مناسب پیدا کرد. البته که حتما هم بود، ولی نمی خواستم زیاد برای گشتن وقت بگذارم. لذا بی خیال این شدم که در این وانفسا شروع کنم به گشت و گذار؛ تا اینکه از پارسال دیگر مانتو مناسب خریدم.  می بینم که چقدر بهتر شده است بازار. (البته نمی گویم فقط به خاطر همین بود و مثلا علاقه به خیاطی نبود. ولی  چون اصول خیاطی را نمی دانستم زمانبر بود برایم و حاصری را ترجیح می دهم) ولی به نظرم الان بازار مانتو خیلی بهتر از قبل است. مدلها و رنگ ها و اندازه ها مناسب تر است. البته باز هم مشکلاتی هست ولی پیدا کردن مدلهای مناسب  به دشواری سابق نیست. با قیمتهای مناسب تر. ضمن اینکه توجه به مدلهای سنتی هم باب شده. و تقلید لباسهای ترک که چسبان بود و سایزخودت تنگ می شد و سایز بزرگتر نامناسب، را تقریبا اصلا نمی بینم. 

چند سال پیش حتی کیف هم دوختم. از آنجایی که همیشه کیفم سنگین است  دنبال کیف به شدت سبک بودم که دوشم کمی استراحت کند. ولی مگر پیدا می شد؟ اگر هم می شد باز هم مشکل قیمت را داشت. (مادرم می گوید تو آبروی ما را می بری با این گران گران کردنت، در این زمینه کمی اختلاف هقیده داریم. مادرم معتقد است باید جنس خوب خرید حتی اگر گران. ولی خدایی من اگر اینقدر به مانتو بدهم، از کجا بیاورم کتاب بخرم؟) لذا برداشتم با پارچه ترمه، خودم کیف دوختم؛ با دست، کیفی تمام پارچه، سبک. به ده تومان هم نرسید قیمتش. خلاصه همه چیزش یک طرف، جا خودکاری که داخلش تعبیه کرده بودم هم یک طرف :) این یعنی دیگر مجبور نبودم خودم را با مدلهای یک نواختی که بازار به من تحمیل می کند هماهنگ کنم.  البته حالا کیف های خوب هم بسیار دیدم.

خلاصه که بسیار ایمان آوردم محدودیت خلاقیت می آورد. تحریم نوعی محدودیت نیست؟ در داستان تحریم، در یک مهمانی خانوادگی یکی از اقوام رهبری را نقد می کرد که به آمریکا در برابر تحریم گفته بود فکر نکنید با تحریم ما ضربه می بینیم. خودتان محروم می شوید. ما روی پای خودمان می ایستیم. من معنی این جمله رهبری را در آن سالهای فترت مالی بیشتر درک کردم.



پ ن1: کاش این همه از تحریم نترسیده بودیم...

پ ن 2: تردید داشتم در نوشت بخش تولیدی. اصلا نمی خواهم بوی نقد بدهد در این  روزها. الان وقت حمایت است فقط. می خواهم ناکید کنم اگر هم نقدی بود، درباره گذشته بود و حمایت از وضع فعلی.
ضربان قلم
۲۱ بهمن ۹۶ ، ۰۰:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر